تازه های نشر زن و خانواده

چهره تو قبله هر شاعر است

عروس که باردار بود ، از شیندن خبر درگذشت ناگهانی همسرش،درحیرت فرو می رود، همان گونه که عبدالمطلب ومکیان ناباورانه خبر تلخ را می پذیرند.از عبدلله.پنج شتر،گله ی کوچکی از گوسفند وکنیزی به نام ((ام ایمن))،به میراث مانده است.ماه ها می گذرد ولحظه ی زایمان فرا می رسد؛ تا نوه ی عبدالمطلب چشم به این جهان بگشاید.سرور مکیان،درخدمت کعبه بود که بدو خبر دادند؛خبری که چشمه های محبت را در دلش جوشانید. پیرمرد، نوه را در آغوش گرفت وفریاد زد:((او را محمد نامیدم.))این نام شگفت،در خانه مکیان سفر کرد.نامی زیبا،با حلاوت،همانند نغمه ای رویایی.برخی پرسیدند:چرا عبدالمطلب نام پدران و نیاکانش را براو ننهاد؟چرا محمد ؟وپیرمرد زمزمه کرد:تا در آسمان وزمین ، ستایش شود!واین سان،تولد محمد با ((عام الفیل))پیوند خورد.توفان زمستان عقب نشست و((بهار))در فصل بهار متولد شد.

اين كتاب توسط انتشارات شهيد كاظمي به چاپ رسيده است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *