در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
داستان عشق و علاقه ی بهمن به جبهه و شهادت را که از زبان رحیم شنیدم،به یاد مرحوم پدرش افتادم که در دوران دفاع مقدس،هربار ماشین کمک به جبهه توی کوچه های روستا گشت می زد،سید حسن قلی چند گوسفند می گرفت و توی ماشین می گذاشت و می گفت:«هدیه ببرید برای رزمنده ها.»
با شانزده بچه و سن و سالش نمی توانست به جبهه برود؛اما از کمک مالی دریغ نمی کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.