آن مرد با باران می آید
آبنبات دارچینی121
اگر کتاب شیرین و طنزآمیز «آبنبات هلدار» و جلد بعدی آن یعنی «آبنبات پسته ای» را خوانده اید، حالا وقتش رسیده که شیرینی طعم «آبنبات دارچینی» را هم بچشید! کتاب «آبنبات دارچینی» جلد سوم کتاب «آبنبات هلدار» محسوب می شود. ماجراهای کتاب آبنبات دارچینی بین سال های ۷۲ تا ۷۴ می گذرد و در این کتاب، محسن درگیر ماجراهای پیش بینی نشده ای می شود که ناخواسته بر روی زندگی خود و اطرافیانش تاثیر می گذارد و همین امر موقعیت های طنزآمیزی ایجاد می کند. فقط همین را بگوییم یکی از شخصیت های محوری این کتاب، پدر دریا است!
تولد دوباره
نفوذ در موساد
جنگ نامه کریم
گره خوردهام به نام تو
دخیل عشق
مولف در «دخیل عشق»، داستانش را با سرگذشت جانبازی به نام رضا پیش می برد که پاها و یک دست خود را در جبهه از دست داده است. جانباز شدن رضا باعث اختلاف بین پدر و مادر او می شود. پدر آن ها را ترک می کند و بعد از گذشت ده سال از پایان جنگ رضا به دلیل فوت مادر به آسایشگاه منتقل می شود. داستان از یک آسایشگاه جانبازان جنگی آغاز می شود و خواننده وارد حال و هوای رزمندگان و عوالمی که آنها این روزها در آن سیر می کنند می شود.
النا
شب صورتی
محمدجواد و شمشیر ایلیا
این کتاب روایتی است فانتزی از یک ماجراجویی دینی. محمدجواد که در پی یافتن ردی از فضاییها وارد زیرزمین خانهشان میشود، در کنج زیرزمین و در میان کارتنهای کتاب، با پرندهای آشنا میشود که او را بهسوی ماجراهای پیچیده و زیادی میبرد.
ویژگی اصلی رمان «محمدجواد و شمشیر ایلیا» رویکرد او به قرآن است. رویکردی که تازگی و بکر بودن، شاخصه اصلی آن است. محمدجواد به باغ قرآن میرود و در آنجا با شخصیتهای زیادی آشنا میشود؛ شخصیتهایی که هر کدام قسمتی از خمیر وجودی محمدجواد را تغییر میدهند.
ارتداد
آسمان شیشهای نیست
قصه مهتاب(خاطرات بانوی مسلمان مبارز سیده خدیجه مستعدی)
شهاب دین(برش هایی از زندگانی آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی)
برش از کتاب«شهاب دین» روایت داستانی از زندگی آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی
زمستان شده بود؛ کنار آبگیری در اطراف نجف نشسته بود. قیلوقال پرندگان مهاجر، سرمای هوا را از یادش میبرد. آمده بود پی جمع کردن چوب برای سوزاندن. غیر از شاخههای خشکیدۀ نخل چیزی پیدا نکرد. میدانست سوزاندن آنها گرما ندارد. حاصل سوزاندن شاخههای نخل فقط دود است. چند روز بود سرما تحملناپذیر شده بود و در حجره نه نفتی داشت و نه زغالی. دستخالی از کنار آبگیر برگشت. سر راه به وادیالسلام رفت و بر مزار پدر و مادر فاتحه خواند و از آنها خواست گشایشی در کارش ایجاد کنند.
وارد بازار شدند. زنان عرب که از روستاها و بادیه های اطراف نجف می آمدند، نان و کره و سرشیر را در سبدهای حصیری روی سرشان گذاشته بودند. بساط فروش شان را در کنار دکان ها پهن می کردند. هر چند دقیقه یک بار آشنایی شمس الدین را می دید و دست بر سینه سلام می داد. شهاب الدین پشت سر پدرش راه می رفت و به نغمه بلبل ها و کوکوی فاخته ها گوش می داد. بی بی گفته بود پرنده ها ذکر می گویند. شهاب در پی کشف ذکر پرنده ها بود.
رنج مقدس ۲
ملکه یمن
دکل(مستند داستانی گام دوم انقلاب)
بفرمایید بهشت
گاهی خانه ریختوپاش بود؛ علی گوشهای داشت دستهگلی به آب میداد؛ سنا و ملیکا داشتند سر معقولات و محسوسات دعوای تاریخی میکردند و محمد از سروکولم بالا میرفت و من با لبخندی گوشۀ لبم توی هپروت بودم و قلمم تندتند میدوید روی کاغذ.
کمکم دیدم دیگر خودم را در یک چاردیواری تنگ و تاریک احساس نمیکنم. احساس میکنم خانهام بهشت کوچکی است که تا حالا نمیشناختمش؛ بهشتی با فرشتههای ریز و درشت.
خواهش میکنم شما هم بفرمایید بهشت…
مأموریت در قصر
مأموریت در قصر، روایت دوره پایانی زندگی علی بن یقطین است، زمانهای که او در دستگاه حکومتیِ بنی عباس نفوذ دارد و سعی می کند در عین پردهپوشی و تقیه، ارتباط بین خودش و امام و شیعیان را حفظ کند و بتواند نسبت به انجام وظایف خود در راستای حمایت از شیعیان و شبکه وکالت اقدام کند.
داستانی درباره عشق و اعتماد به امام کاظم (علیه السلام) و عنایت امام به دوستانش و دستگیری در سختیها
گل دقیقه 90
اپلای
سپر
پنجره های در به در
"پنجره های در به در"، داستانی است عاشقانه و پرهیجان درباره دختر دانشمندی به نام آرسینه. او بی خبر از همه جا، دارد به یک اندیشمند صهیونیست کمک می کند تا پروژه جهانی سازی اندیشه های خطرناک صهیونیسم را پی بگیرد. اما در همین حال و هوا، سروکله روزنامه نگاری به نام بنیامین پیدا می شود که مسیر زندگی آرسینه را تغییر می دهد؛ این تغییر خطرهایی برای او به وجود می آورد تا آن جا که …
این رمان، با تحلیل اندیشه ها و آرمان های صهیونیسم، به وجه مشترک ادیان الهی می رسد که هر یک از پنجره اعتقاد خویش، موعود جهان را می طلبند. اما صهیونیسم، با انحراف از فرمان الهی، در پی ساخت موعود دست ساز خویش است …
پنجره های در به در