صباح: خاطرات صباح وطن خواه
... سرم را از پنجره خانه مان در ساختمان کوشک آوردم بیرون. مسعود پاکی با لباس بسیجی، خوشحال و سرحال سوار بر موتور آمده بود دم در. تا چشمش به افتاد، برایم دست تکان داد و گفت: خواهر صباح سلام! زود باش بیا پایین؛ اومدم دنبالت تا با خودم ببرمت پیش بقیه بچه ها.
زیر پایش پر بود از ستاره های کوچک و درخشان.آن قدر زیبا و نورانی که دلم نمی آمد چشم از رویشان بردارم. خوشحال و بی قرار از دیدن مسعود و حرفی که زده بود، بلافاصله شروع کردم به پایین آمدن از پله ها.
زندان موصل: خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی علی اصغر رباط جزی
این کتاب خاطراتی از علی اصغر رباط جزی، اسیر آزاد ه ای که ۱۰ سال در اردوگاه های مختلف یک، دو، سه و چهار موصل بوده است را بازگو می کند که این آزاده قهرمان چه خاطراتی از تولد تا آزادی اش داشته است، شخصیت اصلی داستان علی اصغر رباط جزی شخصیت است که قبل از انقلاب اسلامی با کمک «محمود ضیاء بشر حق» از گروه منصورون وارد مبارزات سیاسی شد و به زندان می افتد پس از آزادی از زندان ساواک نیز دوباره فعالیت های سیاسی را ادامه می دهد و سال ۵۷ در حین مبارزات سیاسی مجروح می شود. با شروع جنگ نیز در حالی که فقط سه ماه از ازدواجش گذشته بود، عازم میدان نبرد شده و در اولین اعزام به عملیات محرم اسیرمی شود و سرانجام ۲۶ مرداد ۶۹ به وطن بازمی گردد.