داستان رمان«مردان نامرئی» اثر صادق کرمیار به اواخر جنگ ایران و عراق اشاره دارد و تمرکزش بر روی عملیات های جاسوسی و ضد جاسوسی از طرف ایران و عراق است . شخصیت های اصلی کتاب مردانی هستند که در قسمت حفاظت اطلاعات و شناسایی درخط مقدم جبهه فعالیت می کنند و می جنگند، در نقطه مقابل آن ها واحد استخبارات عراق است وماجراهایی از تقابل این دو واحد اطلاعاتی در کتاب روایت می شود. در این رمان ما با روش کار و زندگی شخصی این افراد درگیر و همراه می شویم .
همینجا بود که ایزدی فهمید، عملیات عبور از اروند منتفی شده است. اما نمیدانست چرا بعد از سه ماه استقرار در جزیره ابوموسی و آموزش غواصی در آبهای خلیج فارس، حالا که نیروهایش برای انجام عملیات کاملاً آمادگی داشتند، یکباره باید همه چیز بههم بخورد. وقتی با کیانی به اتاق رشیدی رفتند، تازه فهمید چطور میشود که به خاطر یک دستمال، قیصریه را به آتش میکشند. رشیدی، فرمانده اطلاعات قرارگاه بود. بلند شد و …
برشی از کتاب مردان نامرئی:
روی موج های خسته و خاموش دریا منتظر نشسته بود تا حوا هم برسد . با خود نجوا کرد : سیب را که بالا بیندازی هزار چرخ می خورد . و سیب گاززده را بالا انداخت تا ببیند چند تا چرخ می خورد . با حیرتی حسرت بار دید که سیب چرخید و دوباره برگشت پایین ؛ جوری که ناچار شد دستپاچه خیز بردارد و سیب را پیش از آن بر آب افتد در مشت بگیرد . درست در همین آن بود که نخستین قانون هبوط را کشف کرد ؛ در اینجا همه چیز به پایین برمی گردد .
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.