کتابِ قهرمانان کوچک بامحوریت جنگ کودکان فلسطینی و رژیم صهیونیستی برای گروه سنی کودک (ب و ج) نوشته شده است. این کتاب ماجرای پسربچه ای به نام حمود را روایت می کند که یکروز صبح با احساس سوزش در ساق پایش از خواب بیدار میشود. ترس و اضطرابی ناخوانده میدود توی جانش و به دنبال برادرش رحمان میگردد.اما پیدایش نمیکند. تکان که میخورد درد پایش بیشترمیشود، فکر میکند شایدزنبورها به پایش حمله کرده اند.باترس و لرز به پایش نگاه میکند.خونی است! دستپاچه میشود. باتمام قدرت جیغ میکشد و مامان و رحمان راصدامیزند. اما خبری ازآنهانیست…بغض گلویش رامی فشارد. ترسِ او مانند سرخیِ روی پایش بزرگ و بزرگ تر میشود.
دوباره مامان راصدامیزند اما به جای صدای او، صدای ترق ترق میشوند. یاد دیروز می افتد که تیر به بازوی رحمان خورد و اوجیغ نکشید وفقط یک قطره اشک روی صورتش ریخت.فکرکرد صدای ترق ترق هاازحیاط می آید.دیوارپشت سرش پراست ازسوراخ های گردوکوچک که جای تیر هستند.مامان وداداش رحمان راباخود برده بودند؟!…
نمیدانست و همین ترسش را بیشتر می کرد…
کتاب قهرمانان کوچک به قلم شیوا و هنرمندانه سیده زهرا طباطبایی و با تصویرگری امین دریانورد برای گروه سنی نوجوان و در وصفِ مقاومت های یک نوجوان جنگ زده نوشته شده است.
نویسنده این کتاب با نثری روان و بیانی گرم و دلنشین از دریچه نگاه یک کودک فلسطینی، هیبتِ مهیبِ جنگ، سختی ها و آثار روانی آن را به تصویر می کشد.
برشی از کتاب قهرمانان کوچک:
اشکش را با دست پاک کرد .از خودش پرسید《نکند مامان و داداش رحمان را باخودشان بردند؟》آسمان دلش پرازابرهای سیاه شد.چشمش دریاشدطوفان شد. باران شد. صورتش خیس شد. صدای ترق ترق بلندترشد. حمود خودش را روی زمین کشاند.چفیه مامان را دید. گوشه چفیه از کمد بیرون آمده بود …
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.