جابر بن عبدالله انصاری، یار رسول خدا (ص) عمری طولانی می یابد. به دلایلی موفق نمی شود در کربلا حضور یابد، اما اولین زائری است که در اربعین حسینی، خودش را به کربلا می رساند و در آنجا به حضور امام سجاد (ع) می رسد.
خاطراتی تلخ و شیرین از زمان حیات رسول خدا (ص) و فاطمه ی زهرا (س) و علی مرتضی (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از زبان جابر شنیدنی است.
مشاهده سبد خرید “معرکه عشق و خون” به سبد خرید شما اضافه شد.
ناموجود
یاد یار و دیار تا کربلا
39,000 تومان
وزن | 200 گرم |
---|---|
نویسنده |
حمید گروگان |
تعداد صفحات |
59 |
ناشر |
دفتر نشر معارف |
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
جلد نرم |
شابک |
978-964-476-314-4 |
شمارگان |
2000 |
ناموجود
قابل توجه مشتریان گرامی:
احتراما به استحضار می رساند هرگونه مغایرت و مشکل در سفارشات ارسالی تا ۷۲ ساعت از زمان تحویل مرسوله قابل پیگیری و پاسخگویی می باشد.
توضیحات
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
محصولات مرتبط
گلستان یازدهم: خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان
«گلستان یازدهم» دربردارنده خاطرات مشترک خانم پناهی روا و شهید چیت سازیان از زمان آشنایی، عقد، ازدواج و شهادتشان است و البته مروری هم به سال های بعد از شهادت شهید دارد و زندگی همسر ایشان را روایت می کند.
زندگی شهید چیت سازیان با همسرش یکی از موضوعات جذاب از دفاع مقدس است، زیرا این کتاب دربردارنده خاطرات دوران هشت ماه زندگی مشترک زهرا پناهی روا با سردار شهید چیت سازیان است که به زندگی همسر شهید بعد از شهادت همسر نیز پرداخته شده است و جلوه دیگر این کتاب تولد فرزند شهید در ۳۷ روز پس از شهادت وی است که نامش را علی گذاشتند.
در حقیقت اسم این کتاب به نوعی شخصیت سردار شهید چیت سازیان را معرفی می کند و با محتوای کتاب در ارتباط است و هم از کلیشه به دور است؛ چیزی که در این کتاب زیبا و جذاب است زندگی این دو فرد بود که یک دوران کوتاهی باهم بودند. خانم پناهی روا به دزفول می رود و آنجا در کنار همسرشان زندگی می کند و به نظر من این زندگی یک گلستان بوده؛ و این دو در دزفول در کوچه ای زندگی می کردند که اسم آن کوچه گلستان یازدهم بوده و در نهایت اسم این کتاب گلستان یازدهم انتخاب شده است.
بچههای فرات
«لیلا قربانی» در داستان بلند «بچههای فرات» ماجرای نوجوانانی را روایت میکند که آوازهی امام حسین (ع) و عزیمت او به کوفه به گوششان خورده و میکوشند در زمره یاران او باشند. آنها شنیدهاند که دعوتکنندگان امام (ع) حالا پشت او را خالی کردهاند. داستان از تردید بزرگترها میگوید و از ترسها و طمعهایشان، از عزم نوجوانان پاکسرشت میگوید و از شجاعت و همدلیشان. با خواندن این داستان بلند بهتر میتوانید بفهمید چه شد که ترس و تردیدها بر همراهمی با سیدالشهدا اثر گذاشت و چگونه شعور چند نوجوان باعث میل آنها برای حضور در کربلا شد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.