مجموعه قهرمان من: آقا مهدی

قیمت اصلی: 50,000 تومان بود.قیمت فعلی: 42,500 تومان.

وزن 70 گرم
نویسنده

مهدی قربانی

تصویرگر

امیر گروسیان

ناشر

کتابک

تعداد صفحات

48

قطع

رقعی

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

1

رده سنی

بزرگسال
,

نوجوان (ج – د)

شابک

978-622-5736-76-4

10 در انبار

قابل توجه مشتریان گرامی:

احتراما به استحضار می رساند هرگونه مغایرت و مشکل در سفارشات ارسالی تا ۷۲ ساعت از زمان تحویل مرسوله قابل پیگیری و پاسخگویی می باشد.
توضیحات

کتاب «آقامهدی» نوشته مهدی قربانی نهمین جلد از مجموعه قهرمان من است که به سرگذشت شهید مهدی زین الدین می‌پردازد. مهدی زین الدین نخبه و فعالی بود که در خانواده‌ای مذهبی و اهل کتاب رشد کرد. استعداد و پشتکارش باعث شد تا در رشته پزشکی قبول شود اما به خاطر فعالیت انقلابی از حضور در دانشگاه انصراف داد.

او همچنین پس از انقلاب فرصت داشت  تا به دعوت یک دانشگاه فرانسوی از کشور برود اما پای کار انقلاب و سپاه پاسداران ماند. در آغاز جنگ او به یک نیروی زبده اطلاعاتی تبدیل شد که همراه شهید حسن باقری فعالیت می‌کرد و پس از آن به فرماندهی لشکر 17 علی ابن ابی طالب منصوب گشت. سرانجام او و برادرش مجید در کمین دشمن به شهادت رسیدند.

در این کتاب کودکان در کنار تماشای تصاویری جذاب ماجراهای درس آموز و تاثیرگذاری از زندگی این شهید بزرگ می‌خوانند. فرمانده دلاوری که در اوج اقتدار و ابتکار نظامی با بسیجیان زیردستش مهربان بود و تمام کارهایش را در جهت رضای خداوند و ولی‌اش انجام می‌دهد.

در یکی از داستانهای کتاب می خوانیم

«آقا مهدی»؛ روایتی جذاب از زندگی فرمانده‌ای جوان و شجاع در دوران دفاع مقدس. این کتاب به قلم مهدی قربانی، ابعاد مختلف شخصیتی شهید زین‌الدین را به تصویر می‌کشد. مناسب برای گروه سنی کودک و نوجوان.

مرحله دوم عملیات آقا مهدی همراه چند تا از نیروها در آمبولانس فرماندهی مستقر بودند و عملیات را هدایت میکردند در هر ثانیه چند گلوله در مقر تاکتیکی لشکر به زمین میخورد ماشین فرماندهی مثل گهواره تکان تکان میخورد پشت سر هم صدای انفجار می آمد و ابر سیاهی از دود انفجار و گرد و غبار آسمان را پوشانده بود.

در آن بیابان روزها هوا گرم بود و آفتاب کم جان می تابید ولی همین که خورشید غروب میکرد سرمای استخوان سوز امان همه را میبرید.

دم غروب بچه ها یکی یکی از آمبولانس پیاده شدند وضو گرفتند و از زور سرما و هول آتش دشمن نمازشان را فوری خواندند و برگشتند.

آنها وقتی وارد ماشین میشدند دستها و صورت هایشان یخ کرده بود و دندانهایشان از سرما بی اختیار به هم میخورد.

آقا مهدی با همه فرق داشت یک گوشه بیرون از آمبولانس قامت نماز را بسته بود.

دست به آسمان بلند کرده بود و داشت با گردنی کج و شانه هایی افتاده قنوت نمازش را می خواند. او آخر از همه آمد.

رفت و آمد به آمبولانس زیاد بود.

گاهی فرمانده محورها می آمدند گاهی فرمانده گردانها وضعیت خط را گزارش میکردند از آقا مهدی دستور میگرفتند و می رفتند.

نیمه شب بود که فرمانده لشکر چشم روی هم گذاشت.

وقتی بیدار شد نیم ساعت از اذان صبح گذشته بود خیلی ناراحت شد که چرا زودتر بیدارش نکرده اند.

در آن سرمای بی رحم نیروها دوباره به سختی وضو گرفتند و نمازشان را تندتند خواندند و آمدند داخل ماشین یکی زودتر یکی دیرتر و آقا مهدی بعد از همه در آن سرما باز صاف و قرص ایستاده بود و با چنان آرامشی نماز میخواند که خیال میکردی نه سرما در کار است نه آتش دشمن نیروها از خودشان می پرسیدند اگر این نمازی که آقا مهدی میخواند نماز است پس آن چیزی که ما میخوانیم چیست؟

افتخار میکردند که چنین مردی فرمانده شان است.

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه ارسال کنند.