دانشجوی شهید حادثه پرواز اوکراین، امیر حسین قربانی
سوز سردی میخورد به صورتم، چشم میدوزم به آسمان قیری. هواپیما بلند میشود. دلم هری میریزد. بلند بلند گریه میکنم. جواد دست میگذلرد روی شانهام.
– آروم باش!
– میخواهم، ولی نمیتونم.
پشت پردهای از اشک، تا جایی که چشمهایم کار میکند و نور قرمز چشمکزن هواپیما را میبیند خیره میمانم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.