اگر این تعریف درستی از خلاقیت باشد که خلاقیت یعنی متصل کردن نقاط بی ارتباط به یکدیگر، نخلستانی از فانوس داستانی خلاقانه و بکر است که نویسنده آن با خلق روابطی جذاب و ارتباطات علی و معلولی و با کنار هم قرار دادن این نقاط، به کشف و شهودی جدید دست پیدا کرده و اثری زیبا خلق کرده است .
نخلستانی از فانوس ترجمانی است از یک حقیقت، یک واقعیت و یک قصه که در آن، شان نزول آیه ای از قرآن به عنوان یک حقیقت، با کارکترهایی واقعی همچون امام حسن مجتبی و اباعبدالله الحسین علیهماالسلام، بستر قصه گویی قرار گرفته است. این حقیت ها و واقعیت ها، وقتی با موقعیت های داستانی جذاب در هم تنیده شده، خلاقیت شکل گرفته و اثری خواندنی خلق شده است .
این موقعیت های داستانی، دنیای جذاب و شبانه نویسنده است که با خلق داستانی شگرف، به دنبال این بوده تا نزول آیه ای از آیات قرآن را در بستر قصه ای پر تعلیق و پر کشمکش به تصویر در بیاورد . همچنانکه برشی از زندگی اهل بیت علیهم السلام، به عنوان کفه دیگر ثقلین در این کتاب مورد توجه قرار گرفته و به صورت خط داستان موازی در کنار خط داستان قرآنی و موقعیت دراماتیک داستان، همزمان پیش رفته است .
تک تک این قصه ها، به مثابه سکانسی از یک فیلم در دل واقعه ای عاشقانه، تدوین شده و قصه ها در دل هم تنیده شده تا شخصیت ها در نقطه ای به یکدیگر گره بخورند؛ غزاله دختر زیباروی رومی که شیفته دحداح جوان جذاب حجازی شده و دل در گروه او می بندد… آشنایی و عشق آنها آغاز یک مسیر پر پیچ و خم است اما درست لحظه ای که «نخلستانی از فانوس» در دلهاشان روشن می شود، رخدادی بزرگ تعادل زندگی آنها را بر هم می زند…
برشی از کتاب:
هر از گاهی شبحی به سمت پری دست درازی می کرد، اما همچون برفی که روی دست می نشیند، محو می شد. گویی چیزی و کسی بر آن سلطه نداشت. پری همچنان که آرام و با صلابت بالا می رفت. پرها و دست و بالهایش چون بلوری هفت رنگ می درخشید. چون آب، زلال و شفاف بود. می توانستی چون چشمه ای که کف آن دیده می شود، سوی دیگر آن را ببینی. در دستش لوحی از نور بود. پری از محیط خارج شد و وارد آسمان بالاتر شد. جایی که اشباح و معلقات و مجردات دیگر نتوانستند به دنبال او بیایند. در نقطه التقای دو آسمان، خطی محو و خاکستر ی به چشم می خورد. همچون رنگ خاکستریِ نقطه اتصال دریا و آسمان. پری به سوی آسمانِ بالاتر پیش رفت، اما نگهبانان آسمانِ بالاتر با گرزها و نیزه های خود راه را بر او سدّ کردند. پری خود را معرفی کرد و گفت:-محافظ آب هستم… پری آب و آتش… برای مأموریتی به زمین رفته بودم. آنگاه لوح نوری خود را نشان داد…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.