کاخ کتابی است بر اساس روایت سردار علی سرلک از یک عمیلات سری در زمان دفاع مقدس در خاک عراق. عملیاتی که رژیم بعث را شگفت زده و غافلگیر کرد. رزمندگان حاضر در این عملیات اغلب شانزده و هفده سالهاند و فرمانده عملیات علی سرلک با وجود دشواریهای باورنکردنی و سخت موفق میشود تمامی آنها را پس از انجام موفقیت آمیز عملیات به کشور بازگرداند
برشی از کتاب کاخ:
«به محمودی و بارزانی و مفتخر اشاره میکنم که با حرکت من بیرون بیایند. نزدیک که میشوند، اسلحه را بالا میگیریم و از پشت درخت بیرون میآییم. خشکشان میزند. برای چند ثانیه، همهجا ساکت است.
نگاهم به زنی میافتد که جلو ایستاده و دستهایش میلرزد. نفر دوم، زهره کریمی است و کنارش بختیار ایستاده که چشمهایش از حدقه بیرون زده. آنها هم با دیدن من تعجب کردهاند؛ بعد از درگیری پارسال، توقع نداشتهاند اینجا پستمان به هم بخورد. نگرانیام بیشتر میشود. لحظهای تعلل کنم، به ما رحم نمیکنند. مردی که افسار قاطر زهره را در دست گرفته، یک کلاه پشمی به سر دارد که تا گوشهایش پایین کشیده شده و دائم با سبیلهایش بازی میکند. بختیار هم که یک دستش به اسلحه کمری است، بیحرکت ایستاده.
دو قدم جلو میروم، دستم را بالا میگیرم و بلند افضل را صدا میزنم. افضل و نیروهایش و همه بچههایی که در اطراف سنگر گرفتهاند، بیرون میآیند. بختیار دست به اسلحه میبرد و پشتسرش همه گلنگدن میکشند. آنهایی که سوار قاطر هستند،
از این فرصت استفاده میکنند، پیاده میشوند و پشت قاطرشان سنگر میگیرند. شش دانگ حواسم به بختیار است، میدانم آدم کاربلد و نترسی است. حساب که میکنم، بچههای ما به آنها غالب هستند. میترسم درگیری وضعمان را بحرانی کند.
بختیار که حالا اسلحهاش را بالا گرفته، میگوید: «ها؟! چهتون شده، کمین کردید؟ اینجا که دیگه ایران نیست.»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.