نگاهی متفاوت نسبت به اتفاقات و رخدادهای معمولی و روزمره در قالب داستان
روایت لحظه هایی ست که هر روز تجربه ش کرده ای، هر روز آمده اند جلوی چشمت و به چشم تو نیامده اند. آشنا هستند، شبیه چهره آشنایی که ناغافل توی ازدحام جمعیت می بینی اش و می گویی «من تو را جایی دیده ام». روایتی ست از لمس کردن پیام های اختصاصی که دریافت کننده اش مطمئن می شود سر وقت به دستش رسیده، درست همان زمانی که باید بیاید. همه این حواس جمعی ها در بستری جز روزمرگی اتفاق نمی افتد. خبری از برخورد شهاب سنگ و رانش زمین نیست. اگر قرار است سنگی بیفتد، همانی ست که از درونت کنده می شود. زمین دلت که سفت باشد دیگر زیر پایت خالی نمی شود، همه زمین و زمان که برانندت تو سر جایت ایستاده ای. قصه، قصه همان لرزش ها و نلرزیدن ها ست.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.