شمیل که به خانه آمد، من من می کردم. حرف زدن یادم رفته بود. کلمات را پس و پیش می گفتم. مثل کسی که قرار است به گناهی اعتراف کند، اضطراب، وجودم را گرفته بود. به خودم گفتم دلهرا برای چی؟ مگه کار خلافی می خواهم بکنم؟ مگه کار خلافی می خواهد بکند؟ یکدفعه دل به دریا زدم، چشمانم را بستم و به شمیل گفتم: مثل اینکه میلاد می خواهد برود حوزه علمیه ثبت نام کند. گفته دانشگاه نمی روم؛ حوزه را دوست دارم!
تپه العیس خاطرات شهید روحانی مدافع حرم میلاد بدری
22,000 تومان
وزن | 170 گرم |
---|---|
نویسنده |
معصومه عبدالله زاده آرپناهی |
ناشر |
خط مقدم |
تعداد صفحات |
132 |
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
شومیز |
شابک |
978-622-951347-7 |
تاریخ انتشار |
1397 |
قابل توجه مشتریان گرامی:
احتراما به استحضار می رساند هرگونه مغایرت و مشکل در سفارشات ارسالی تا ۷۲ ساعت از زمان تحویل مرسوله قابل پیگیری و پاسخگویی می باشد.
توضیحات
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
محصولات مرتبط
راض بابا (خاطرات شهیده راضیه کشاورز)
دار و دسته دارعلی – جلد ششم: بمب کلاغی
خمپاره های نقلی
صباح: خاطرات صباح وطن خواه
... سرم را از پنجره خانه مان در ساختمان کوشک آوردم بیرون. مسعود پاکی با لباس بسیجی، خوشحال و سرحال سوار بر موتور آمده بود دم در. تا چشمش به افتاد، برایم دست تکان داد و گفت: خواهر صباح سلام! زود باش بیا پایین؛ اومدم دنبالت تا با خودم ببرمت پیش بقیه بچه ها.
زیر پایش پر بود از ستاره های کوچک و درخشان.آن قدر زیبا و نورانی که دلم نمی آمد چشم از رویشان بردارم. خوشحال و بی قرار از دیدن مسعود و حرفی که زده بود، بلافاصله شروع کردم به پایین آمدن از پله ها.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.