چهل قلپ کار
سن که زیاد میشود دیگر نمیشود از پاسخ دادن به بعضی پرسشها فرار کرد. شاید در پانزدهسالگی در پاسخ «چی بلدی؟» یا «شغلت چیه؟» بپیچید به بازی؛ اما در سیسالگی نه. کار نه فقط موضوع اصلی این کتاب، که اگر از بزرگترها بپرسید میگویند: «عزیزم موضوع اصلی زندگیه.»
بعد هم به افق خیره شده و ادامه میدهند: «کار آدم رو میسازه.» اگر مخالفید، یک لحظه چشمتان را ببندید و بپرید به همان مثلاً سیسالگی خودتان. به چیزی دست نزنید، فقط فکر کنید هیچ چیزی بلد نیستید؛ نه مهارتی و نه شغلی. ترسناک است؟ موافقم بیایید فرار کنیم.
توی این کتاب چهل داستان از کارکردن هم سنوسالهایمان میگوییم از آنهایی که از نوجوانی مهارتدار شدهاند و دیگر از پاسخدادن به آن دو پرسش نمیترسند و سرشان بالاست. آنهایی که مزه بزرگی را توی نوجوانی چشیدهاند.