کتاب چهار پر در مورد خشکسالی است که در روستایی اتفاق می افتد و در آخر مردم با تمام مشکلاتشان در دوئیت اینکه آیا به خدا استغاثه کنند یا خیر و در آخر با خواندن نماز باران از خشکسالی نجات مییابند و به یک نوع جهان بینی معرفتی میرسند.
این کتاب روایت داستانی زندگی یک خانواده طبقه متوسط در کوران انقلاب را مطرح کرده است که وقایع داستان حول یک گروه نوجوان که در راس آنها شخصیتی به نام بهزاد است، اتفاق می افتد.
امیرخانی در رمان «رهش» که برعکس شده شهر هم می تواند باشد، موضوع توسعه شهری را دست مایه قرار داده و تأثیرات آن را بر عرصه های زندگی انسان معاصر در قالب داستان زوجی معمار در تهران امروز به تصویر می کشد.
نام این کتاب برگرفته از آخرین ستون از ستون های مسیر پیاده روی نجف تا کربلاست که منتهی به حرم سید الشهدا(ع) می شود و بر این اساس حتی نام کتاب نیز چیزی میان واقعیت و خیال است. چرا که اساساً همچین ستونی وجود خارجی ندارد و اشاره ای است به خود بارگاه حضرت اباعبدالله(ع).
این رمان درباره سرگشتگی یک پسر جوان و متمول است که به گذشته اش شک کرده و در جستجوی هویت واقعی خود برمی آید. در ادامه داستان، این شخصیت که سیامک نام دارد، با خانواده شهید مهدی زین الدین آشنا می شود و مسیر جستجوهایش تغییر می کند...